فرهنگی به نام"اسم گذاری"

یک رسم خیلی خوب و دلنشین در فرهنگمان هست که بنده خیلی دوستش دارم و آنهم رسم نام گذاری برای نوزاد است این رسم هم مانند سایر رسومات جاری در فرهنگ ایرانیان از قدمت کهنی برخوردار است و همینطور نسل به نسل گشته تا به ما رسیده البته در بعضی خانواده ها این رسم از مد افتاده مانندسایر رسومات اما در بیشتر خانواده ها هنوز پا برجاست..

چند وقت پیش دختر عموی امیر به دنیا آمد دختری زیبا و دوست داشتنی که من از همان لحظه اول عاشقش شدم و چون بعد از 26 سال در خانواده همسر گرامی دختری به دنیا آمده بود همه ذوق کنان به دنبال نامی زیبا بودند که برازنده جمال و کمال این دختر دردانه باشد.. برادر همسر گرامی و خانمشان از همان اول یک اسم را نام بردند و به عنوان والدین دختر این حق را به خود دادند که انتخاب اسم به عهده پدر و مادر فرزند هست و دیگران میتوانند در این امر کمک کنند نه دخالت! اسم انتخاب شده به مذاق بعضیها خوش نیامده بود از جمله خاله های این دختر ناز... ودر طی چند ماه قبل از به دنیا آمدنش همه تلاش خود را کردند که برادر همسر گرامی را از این نام منصرف کنند اما ایشان روی حرفشان ماندند و شب مراسم نام گذاری اسمش را زهرا صدا زدند و گفتند آرزو داشتم دختری به نام زهرا داشته باشم. مراسم هم خیلی خوب برگذار شد و ما هم مانند اجاق کورها زهرا را برداشته بودیم و دور میگرداندیم و قربان صدقه اش میرفتیم و هی صدا میزدیم" زهرا جان خوش اومدی" زهرا جان عزیز دلمی" و.... خاله کوچک زهرا خانم چپ چپ ما را نگاه میکرد و حرص میخورد انقدر که نتوانست طاقت بیاورد و با غیض به مادر زهرا گفت" 10 ساله دیگه که دخترتو به خاطر اسمش مسخره کردند حالتو میپرسم اونوقتی که دخترت نتونست از خجالت سرشو بالا بگیره به خاطر این اسم مزخرف!"همه نگاهها به سمت خاله چرخید از تعجب دهانمان باز مانده بود این چه استدلالی بود و چه طرز حرف زدن؟ مادر همسر گرامی ناراحت شد و گفت" از شما بعیده این حرفها؟ یعنی که چی اسمشو مسخره میکنند یا این که سرشو نمیتونه بالا بگیره؟ به کسی چه ارتباطی داره؟ این حرفها در شان و شخصیت شما نیست" خاله به لکنت افتاد سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت ولی برادر همسر گرامی از شنیدن حرفها سرخ و سفید شد اما از آنجایی که نمیخواست بحث ادامه پیدا کند گفت: من اسم دخترم وانتخاب کردم حالا هرکی ناراحته خودش یک دختر بیاره و اسم مورد علاقش و رو بچه خودش بذاره" همین باعث شد بحث آن شب به ظاهر تمام شود اما انگار تمامی نداشت زیرا خاله ها برادر زهرا را که با امیر هم سن است یاد میدادند که بگو اسم زهرا خوب نیست و اسم پیشنهادی را به بچه یاد داده بودند که او هم تکرار کند ماجرایی بود.. آدمهای سطحی نگری که به هیچ عنوان نمیخواستند از دخالتهایشان دست بردارند و حق پدر و مادر را در این امر محفوظ نگه دارند.. و حالا شنیده ام اسم بچه را گذاشته اند زری... مضحک تر از این وجود ندارد که اسم را ناقص بگویی یا کجش کنی یا فتحه و کره به آن اضافه کنی.. نه این که اسم زری بد باشد نه اما هر اسمی را باید همانطور که هست ادا کنی زهرا را زهرا و زری را زری نه این که زهرا را بچرخانی و زری صدا کنی..

از همان شب به این نتیجه رسیدم که یا باید این رسم هم مثل سایر رسومات برچیده شود و پدر و مادر در تنهایی و سکوت خودشان نام بچه را انتخاب کنند و شناسنامه را بگیرند و بعد به همه اعلام کنند یا این که به خاطر وجود آدمهای سطحی نگر ی مانند این خاله ها آن مراسم را تحمل کنند و خوشبینانه مسئله را حل و فصل کنند که این هم خود حکایتی خواهد شد مثل ماجرای بالا..

پی تشکر نوشت: از همه دوستان محترم و عزیز که در پست پایین نظراتشان را خوب و صریح بیان کردند ممنونم همه عزیزانی که با صداقت حرفشان را زدند و بنده به احترام نظرات خوبتان کامنتها را بی جواب تایید کردم زیرا حرفهایتان شیوا و گویا بود و خودتان حق کلام را ادا کرده بودید.. کمال تشکر را از شما دارم که همیشه همراهم بودید و هستید.. از یاس وحشی عزیز هم برای لینک پست سپاسگزارم که در همه حال هوای دوستان وبلاگی را دارد..


پی عکس نوشت: اینهم عکسهای زهرا کوچولویمان...