از همه جا..

این چند روز خواهرم اینجا بود کلی خوش گذشت حداقل برای روحیه من که عالی بود بعد از جریانات آزمایش و استرس و اضطراب این مهمان دلنشین کلی توانست روحیه مرا تغییر دهد بماند که خواهر عزیز از لحظه رسیدن خانه ما را شست و رفت و برق انداخت و ما هم تا حدودی از خجالت نمیتوانستیم سرمان را بالا بگیریم اما در کل خوب بود..

بعد از آن هم با هم مقداری برای بچه خرید کردیم و در این سرما و باران کلی قدم زدیم.. و این را هم بگویم که لباس نوزاد خیلی گران شده از دیدن قیمتها سرم سوت کشید حسابی..

در ضمن جواب آزمایش دوم هم آمد و خدا را شکر همه چیز خوب بود و بچه سالم..

تا حدودی وبلاگها را میخوانم ولی از آنجایی که نمیتوانم زیاد پشت سیستم بنشینم نمیتوانم کامنت هم بگذارم اما شما دوستان به بنده خیلی لطف دارید و همچنان چراغ این خانه را روشن نگه میدارید. ممنون از همه شما عزیزان..

موضوعات زیادی برای نوشتن هست اما کمی بیحوصله ام و گاهی حس میکنم نمیتوانم آنطور که باید بنویسم و مطالب را ادا کنم.. به همین خاطر فعلا سکوت کرده ام اما دلم برای تک تک تان تنگ میشود..امیدوارم هر چه زودتر از این حالت بیرون بیایم.. در این شبها و روزهای عزیز التماس دعا دارم فراوان..

بعدا نوشت: شاید پستهای بعدی را رمز دار نوشتم.. و شاید هم آدرس وبلاگ را تغییر دادم..دیگر اعتمادی نمانده...