این چند روز باقی مانده..

خانه از تمیزی برق میزند این مدت کارگر آمد خانه را شست و رفت و برق انداخت و رفت من هم بعد از 9 ماه که به خانه دست نزده بودم یک نفس راحت کشیدم لم دادم روی مبل و خودم را به یک بستنی مهمان کردم دکترم دستور داده روزی یک عدد بستنی بخورم شاید بچه مان تپل شود.. خلاصه این که از تمیزی خانه ذوق زده شدم و بعد از مدتها توانستم کمی بخندم چون شدیدا از این همه نظافت و درخشندگی انرژی مثبت  گرفتم... اما همیشه گفته اند که اگر برای چیزی بیش از اندازه ذوق کنی توی ذوقت میخورد توی ذوق بنده هم خورد هنوز چند ساعتی از خوشی نگذشته بود که از قالیشویی فلان فرشهایمان را آوردند اما چشمتان روز بد نبیند گلیم زیبای آشپزخانه را که نو بود و اولین شستشویش چنان پاره کرده بودند و رفو کرده بودند که به محض دیدنش برق از سرم پرید فکر کنید حاشیه گلیم را که یک حاشیه بدون گل بود پاره کرده بودند و برای رفو از یک قسمت فرش کهنه که گل قرمز درشت داشت استفاده کرده بودند اگر شما جای من بودید چه عکس العملی نشان میدادید؟ خیلی سعی کردم تن صدایم پایین باشد و با آقایی که فرشها را آورده بود محترمانه صحبت کنم اما فکر کنم که رنگ صورتم بدجور به قرمزی میزد که همسرم با یک اشاره فهماند که چیزی نگویم خودش مشکل را حل خواهد کرد.. با ادب و تواضع بیش از اندازه گلیم را جمع کرد و به آغوش آن آقای نامحترم که ادعا میکرد گلیم ما پوسیدگی داشته به همین خاطر پاره شده انداخت گفت "یا خیلی تمیز روفو میکنید و برمیگردونید یا کل خسارت رو از شرکت میگیرم حالا هم به جای این حرفها تشریف ببرید"..آخ که چقدر لذت بردم از کنف شدن آن آقای زبان دراز..حالا گلیم را برده اند تا درستش کنند هر چند که میدانم باز همان آش خواهد بود و همان کاسه..

خلاصه همسر گرامی هم این مدت خیلی سعی و تلاش کردند تا خانه کمی رنگ و لعاب بگیرد.. از ایشان هم ممنونم..

11 روز مانده تا این بار بزرگ را بر زمین بگذارم.. دیگر نه میتوانم راه بروم نه بنشینم و نه حتی بخوابم.. روزهای سختی شده امیدوارم بعد از 11 روز نتیجه این همه سختی خوب و شیرین باشد.. برایم دعا کنید..